داستان یک انسان http://hamid-reza-monsef.blogfa.com/
http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/ashkanmb2 سحر بود، كم كم آفتاب داشت از پشت كوه مشرف به دهكده سر بر میآورد. انسان مثل همه روزهای دیگر داشت میرفت از چشمه آب بیاره؛ نسیم ملایمی گونههای او را نوازش میداد و موهای بلندش را افشان میكرد، اما این سحر با سحرهای دیگر تفاوت داشت. یك سوال ذهن انسان را مشغول كرده بود؛ انسان در تاریك و روشن هوا از خودش میپرسید: من كیستم؟ من كیستم؟ بعضی وقتها هم به خودش میگفت: این دیگه چه جور سوالیه؟! خوب من منم دیگه. اما بعدش دوباره میپرسید: این من كیه كه میگه من منم؟ یكی دوبار هم از خودش پرسید: چرا قبلاً این سوال را از خودم نپرسیده بودم؟! چه اتفاقی افتاده كه من بعد از این همه وقت از خودم یك چنین سوالی میپرسم؟ انسان آنروز را تا شب در فكر سوالش بود ولی نه تنها جواب سوالش را پیدا نكرد بلكه چند تا سوال دیگر هم برایش مطرح شد و وضعیت را از قبل هم پیچیدهتر كرد. - چه كسی من را خلق كرده؟ - من برای چی اینجا هستم؟ - من قبلاً كجا بودم؟ - و من به كجا خواهم رفت؟ روزها فكر من این است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم ز كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به كجا میروم آخر ننمایی وطنم ماندهام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم انسان حساب شب و روز از دستش در رفته بود و دیگر آرام و قرار نداشت. اهل ده از او میپرسیدند: انسان چی شده؟ چرا اینقدر بیتابی میكنی؟ انسان میگفت: بیجوابی بیتابم كرده؛ مردم میگفتند: آخه جواب چی؟ انسان از آنها میپرسید: ببینم شما میدانید كه من كی هستم؟ مردم خیره به چشمهای انسان نگاه میكردند و با دلسوزی میگفتند: بیچاره مجنون شده. نباید به مردم خرده گرفت چونكه آنها اصلاً نمیدانستند كه خودشان كیستند چه برسد به آنكه بدانند انسان كیست. انسان خسته بود و به درخت تكیه داده بود كه كمكم خوابش برد. در خواب یك صدایی شیند كه میگفت: سفر كنید، سفر كنید...(سیروا سیروا ) انسان پرسید: به كجا سفر كنم؟ جواب آمد: به آفاق سفر كنید و همچنین به نفس خودتان. انسان برای اولین بار یك سفر به درون خودش رفت. همه جا تاریك بود و چشم چشم را نمیدید ولی یك نور خیلی ضعیف در اعماق تاریكی سوسو میزد. كورمال كورمال به سمت نور رفت. یك فرشته به زیبایی مهتاب كنار شمعی نشسته بود و داشت میگفت: ای كه بر خود گلیم پیچیدهای، زیاد در شب اقامت نكن و برو. (یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا) انسان بیدار شد؛ آفتاب درست وسط آسمان بود و انسان غرق در تفكر؛ جامه پوشیده؟! در شب اقامت گزیده؟! این سوال روزها و روزها فكر انسان را به خودش مشغول كرد. یك روز انسان داشت به خودش میگفت: چقدر حیف شد كه عمری گلیم بر تن كردم و چقدر حیف شد كه عمری در شب زندگی كردم. بله او جامهای از جهل بر تن كرده و در شب ناآگاهی مقیم شده بود. عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا نور آگاهی بر دل انسان تابیده بود و انسان با خبر شده بود كه عمرش را در بیخبری سر كرده است. چون اثر نور سحر یافتم بیخبرم گر چه خبر یافتم من كه از این شب صفتی كردهام این صفت از معرفتی كردهام شب صفت پرده تنهایی است شمع در او گوهر بینایی است ادامه مطلب آرش کمانگیر
برف میبارد؛ ادامه مطلب
نوع مطلب :شعر
انواع چشم در قرآناز نظر قرآن مجید بر اساس حالاتى كه بر آن عارض مىشود، چشم انواع مختلفى دارد و هر نوع، ویژگىها و خصایص منحصر به خود دارد، كه در این مقاله به بیان خصوصیات و ویژگىهاى هر كدام، اشاراتى گذرا خواهیم داشت.1. چشم حسّ.....دایره ادراك چشم فقط در محدوده محسوسات است و كسانى كه مىخواهند ادامه مطلب
نوع مطلب :عرفانی اطلاعات عمومی
اسامی شهرها http://kalam.persiangig.com/Lastcity.htm
شهر های ایران به دلایل مختلفی اعم از گسترش ، سیاست، اقتصاد ، تغییر رژیم و ... تغییر یافته است و در سال 1386 بدین گونه می باشد. ادامه مطلب
نوع مطلب :اطلاعات عمومی
گیرندههای قابل لمس اعضای بد ن اعضای بدن شما گیرندههای قابل لمسی در كف پاها دارند كه با ماساژ دادن این نقاط، میتوانید از دردها و خستگیهای آن اعضا بكاهید.
نوع مطلب :پزشکی بهداشتی زیبایی
The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
|